شيطان عتيق؛ شيطان مدرن


 





 

اشاره:
 

مباحث عرفاني براي جوانان جاذبه فراواني دارد. اين جاذبه ذاتي موجب شده تا عرفان هاي کاذب هم اندک اندک به دنبال جاي پايي در جامعه ديني ما باشند. اين نوشتار درصدد شناخت و نقد نحله هايي از اين عرفان ها برآمده است. به يقين ورود در عرصه اين مباحث تخصصي ، نيازمند مطالعه ، مباحثه و تحقيق بيشتر است و در اين راستا مقاله حاضر براي ايجاد هوشياري ، انگيزه و پي جويي بيشتر مفيد خواهد بود.

مقدمه:
 

قابل انکار نيست که عصر مدرنيته تأثيرات شگرفي در بهبود زندگي مادي بشر داشته است. اما اين ارتقاي کيفي در سطح زندگي بشر، او را روز به روز از توجه به ساحت وجودي و سرشت ملکوتي خود غافل تر نموده و در نتيجه تمايلات معنوي و بنيادهاي اخلاقي در جوامع رو به افول رفته است. در چنين موقعيتي که بشر شاهد تاراج ميراث معنوي خود مي باشد ، سعي در پناه بردن به پناهگاهي دارد که روح تشنه معنويت خود را سيراب نمايد و اين تشنگي جز با روي آوردن به چشمه زلال معرفت الهي که از سايه سار قرآن و سنت مي-گذرد، امکان پذير نيست. اين جاست که شيطان از کمين گاه خود بيرون آمده و تشنگان عرفان و معرفت الهي را به گنداب ها و مرداب هاي آلوده فرقه ها و نحله هاي عرفاني منحرف- که داعيه رساندن بشر به عرفان حقيقي و آرامش ابدي را دارند- رهنمون مي سازد. اين گونه است که ما در دنيا و مخصوصاً در جامعه اسلامي خودمان شاهد رشد قارچ گونه افکار مکتب هاي انحرافي و مدعيان عرفان هاي کاذب هستيم. اين روند با پيروزي انقلاب اسلامي ايران و گرايش مسلمانان جهان و به ويژه جوانان کشورمان به معنويت ، شدت بيشتري يافت و اين عرفان هاي دروغين و نحله هاي منحرف، يک تهاجم فرهنگي نرم و پنهان را آغاز کردند. بخشي از اهدافي که آنها دنبال مي کنند، عبارتند از: نفي عقلانيت در جامعه؛ جايگزيني عرفان هاي دروغين به جاي عرفان اسلامي؛ ترويج بي بند و باري و ترک شريعت؛ ترويج شديد فرقه گرايي و ايجاد مکتب ها و نحله هاي متعدد به منظور بر هم زدن امنيت سياسي و اجتماعي و اخلاقي جامعه.
از جمله عرفان هاي کاذب و وارداتي اين موارد را مي توان نام برد: از شرق: ساي بابا ، اُشو ، کريشنا و عرفان رام الله ؛ از غرب: عرفان مسيحيت و عرفان يهود و عرفان هاي آمريکايي هم چون عرفان سرخپوستي و عرفان اِکنکار. اين در حالي است که در داخل کشور نيز، صوفيه و دراويش تحت عناوين مختلف مثل: شاه نعمت اللهي، نقش بنديه و گناباديه به طور هدفمند مشغول ترويج افکار خود، نشر کتاب و جمع آوري طرفداران و ساخت خانقاه هاي متعدد هستند. ما در بخش اول نگاهي کوتاه ولي واقع بينانه به تاريخچه، مباني فکري و برخي اشكالات تعدادي از اين نحله هاي عرفاني نوظهور مي افکنيم و در بخش دوم نحله شيطان پرستي را مورد مطالعه و بررسي قرار داده و مبحث صوفيه را به مجالي ديگر واگذار مي کنيم.

بخش اول: عرفان اُشو، ساي بابا و اِکنکار
 

فصل اول- عرفان اُشو
 

اُشو در سال 1931 ميلادي در روستاي کوچوادا در استان مادياپرادش هند به دنيا آمد و به گفته خودش در 21 سالگي در پي حادثه اي به اشراق رسيد. او در سال 1953 از دانشگاه سائوگر در رشته فلسفه دانش آموخته شد و در سال 1974 در پوناي هند مرکزي براي آموزش مراقبه تأسيس کرد. او براي معالجه به آمريکا رفت ولي به دليل استقبال از تعاليمش در آن جا ماندگار شد. او مردي هرزه و فاسدالاخلاق بود و انحرافات جنسي در او به حدي رسيد که حتي پيروانش معتقدند که فساد او به قدري بالا گرفت که ارزش هاي جامعه آمريکا را زير سؤال برده بود. به همين خاطر سران آمريکا به واسطه احساس خطري که از فساد اخلاقي و جنسي او مي کردند او را از آمريکا اخراج کردند و اين امر مورد تأييد وزارت خارجه هند نيز مي باشد. چنان که از سخنان او برمي آيد و همگان بر آن اتفاق دارند، او شخصيتي بسيار متکبر و مغرور بود، به گونه اي که حتي پيروان او مي گويند که ادعاهايش گوش فلک را کر مي کرد و روح انسان از شنيدن آن همه خودستايي آزرده مي شد. اين خودستايي به وضوح در کلمات و سخنراني هاي او مشهود است.
او پيرو مکتب تنتره بود. تنتره يکي از نحله هاي متأثر از فرهنگ هندويي است. اين مکتب عرفاني و رازآلود است. در اين مکتب انسان بايد از تمام لذات مادي بهره بگيرد و در آن از ترک لذات دنيا و ماديات خبري نيست. لذا بهره گيري از لذايذ جنسي نيز در آن برجسته است و در اين مکتب مسايل سکسي و جنسي به صورت غلوّ آميزي تقدس مي يابد و همين امر باعث سوء استفاده عده اي از بيماردلان و شيادان از تعاليم اين مکتب مي شود که اُشو نيز يکي از اين شيادان است. او به قدري در فحشا غوطه ور بود که جامعه فاسد آمريکا نيز تاب تحمل فساد او را نياورد. تعاليم اشو در دو بخش مباني و اصول قابل پي گيري است:
الف) مباني :
بخشي از مباني او يوگاست و بخش ديگر ايده هاي مکتب تانتريگ و بخش ديگر تعاليم او از بودا متأثر است. هم چنين تأثيراتي از کبير، شاعر و عارف ايراني الاصلي که در هند مي زيست ، پذيرفته است. تناسخ روح و وحدت کيهاني از مباني اعتقادي مکتب اوست.
ب) اصول :
از اصول مورد تأکيد او عشق است. عشق عصاره پيام اوست. او عشق را زيبا، لذت بخش اما بي هدف و بي مقصود مي داند ولي رسيدن به عشق را از طريق قطب مخالف امکان پذير مي داند. مانند عشق مرد به زن يا زن به مرد. اين اصل که ريشه در مکتب تنتره دارد از مهم ترين ابزارها براي ترويج فحشا و زنا در بين پيروان مکاتب تازه تأسيس تنتره اي است، به طوري که مجالس زناي دسته-جمعي در اين مکتب با نام فحشاي مقدس صورت مي گيرد. از اصول ديگر او سم دانستن نفس براي انسان و رشد اوست. نفي ذهن از اصول ديگر مکتب اوست. اين اصل از انديشه تخطئه ي عقل سرچشمه مي گيرد که در مکاتب عرفاني دروغين رواج شديدي دارد، زيرا اگر عقل به کار گرفته شود ديگر فرصت و زمينه مناسب براي رشد و ترويج اين افکار باطل باقي نمي ماند. توجه به درون و مراقبه و اعتقاد به کالبدهاي هفت گانه از ديگر اصول مکتب به اصطلاح عرفاني اوست.
پاره اي از اشکالات واضح عرفان اُشو عبارتند از: 1- ادعاي عرفان از سوي مردي هرزه و فاسد الاخلاق به گونه اي كه جامعه فاسد آمريكا نيز چنين شخصي را برنتافت؛ 2- شخصيت منفي و حقير رهبر اين عرفان، در حالي كه رهبران مدعي عرفان، عموماً تظاهر به صفات مثبت را فراموش نمي نمايند؛ 3- ترويج شديد فساد و فحشا و سكس در اين عرفان و زير سؤال بردن مباني اخلاقي، اجتماعي و انساني؛ 4- نفي و تخطئه عقل و ذهن به منظور راكد نگه داشتن فكر و ذهن در جهت پيشبرد اهداف؛ 5- ترويج بي ديني و نفي ايمان به خدا و قيامت و اشاعه لاابالي گري فكري و عقيدتي، همان گونه كه در رفتار و گفتار آنان كاملاً هويداست.
در پايان، به ذکر تعدادي از سخنان اُشو مي پردازيم:
او در مورد خدا مي گويد: مردم به نزد من مي آيند و مي گويند ما آرزوي جست و جوي خدا را داريم. من به آن ها مي گويم در اين باره با من صحبت نکنيد. اين مقوله را به بحث نکشيد، هر گونه صحبتي درباره جست و جوي خدا بي فايده است. هيچ معنا و مفهومي در آن چه مي گويند نيست.[1]
در مورد سکس مي گويد: سکس بزرگ ترين هنر مديتيشن است. اين پيشکش تنتره به دنياست و عشق از آميزش جنسي زاييده مي-شود.[2]
او در مورد بت پرستي مي گويد: خداوند در همه جا هست؛ پس چگونه مي تواند در بت ها نباشد. پس او در يک بت سنگي نيز هست. اگر او در يک قطعه سنگ معمولي وجود دارد، پس چرا در يک سنگ کنده کاري شده نباشد؟

فصل دوم- عرفان ساي بابا
 

در هند دو نفر با نام ساي بابا داريم. يکي «ساي بابا شيردي» که در سال 1835 در حيدرآباد هند در خانواده اي برهمن به دنيا آمد و در 1918 از دنيا رفت. او درويشي بود که تعاليمش را از کتاب هاي مقدس هندوها و اسلام مي گرفت و هوادار چنداني در هند ندارد، گرچه کارهاي خارق العاده اي چون شفاي بيماران و دانستن زبان حيوانات را به او نسبت مي دهند.
نفر دوم، « سوامي سانيا ساي بابا» است که نماد يکي از فرقه هاي فعال و جذاب در داخل ايران است و از عرفان هندي و مخصوصاً بودا به شدت متأثر است. او در سال 1926 در جنوب هند به دنيا آمد. براي او معجزات فراواني ذکر کرده اند که از جمله خلق و ايجاد اشيايي مثل انگشتر، قرار گرفتن ميان زمين و هوا به طوري که يک متر از زمين بلند شده و در هوا معلق مي ماند و ... .
بيشتر کارهاي او که لقب معجزه گرفته تردستي، شعبده بازي و جادوگري است. اخيراً يکي از شبکه هاي رسانه اي خارجي مچ او را گرفت و موجب رسوايي او شد. آن ها با دوربين هاي پيشرفته ولي مخفي به نزد او رفته و لحظه ظهور چند تا از به اصطلاح معجزات او را شکار کرده و در حرکت آهسته دوربين مشخص کردند که او با تردستي بعضي اشيا را از درون آستين يا جيب خود با سرعت شگرف بيرون مي آورد و به دروغ مدعي مي شود که آن ها را في البداهه خلق نموده است و روشن است که ادعاي ايجاد و خلق يعني ادعاي خدايي!!!
برخي از اعتقادات او مختصراً اين گونه است؛ تناسخ، اعتقاد به ويشنو از خدايان هندو، عشق به خدا، توجه به عالم درون، برابري مذاهب که يک انديشه پلوراليستي است[3] و ... . امروزه تعاليم ساي بابا (و نيز اشو) پهنه وسيعي از نشر کتب و فضاي اينترنت را به خود اختصاص داده و در کشور ما نيز مخصوصاً در تهران، تبليغات وسيعي در مورد او صورت مي گيرد، به گونه اي که سوداي ديدار با او را در ذهن بسياري از جوانان کم اطلاع ولي پرشور مي پروراند. تا جايي که در محل زندگي ساي بابا در هند، شما روزانه صدها نفر جوان ايراني را مي بينيد که براي ديدار او به هند رفته اند. از آن جا که در طريقه و سلوک او فساد و فحشا به کرّات ديده شده و عليه او شکايات فراواني نيز شده است، ولي دولت هند هيچ اقدامي در خصوص او نمي کند، مي توان به خوبي دريافت که دولت هند به او به عنوان يک جاذبه گردشگري جذاب نگاه مي-کند و بهره فراوان نيز مي برد.
1- ادعاي خدايي كردن، همان گونه كه در بحث شعبده بازي و تردستي او نقل شده است؛ 2- ترويج فساد و فحشا و خلاف عفت و اخلاق؛ 3- افكار و عقايد خرافي و باطل.

فصل سوم- عرفان اِکِنکار
 

عرفان اکنکار يکي از مکاتب عرفاني کاملاً جديد است و در ايالات متحده آمريکا پديد آمده است. اين مکتب در ايران فعال مي-باشد و در شهر تهران اقدام به برگزاري دوره هايي براي آموزش تعاليم خود نموده اند. البته در سايه غفلت مسؤولان فرهنگي کشور موفق به جمع آوري طرفداراني نيز شده اند و جوانان و خانواده هاي زيادي را اغفال نموده اند، به طوري که در اثر شکايات متعدد از سرکرده و بعضي افراد مرتبط با اين گروه، تعدادي از سرکردگان اين نحله توسط مقامات انتظامي و قضايي تحت پيگرد قرار گرفته اند. پديدآورنده اين عرفان «پال توئيچل» متولد کنتاکي آمريکاست که در خلال جنگ جهاني دوم در نيروي دريايي آمريکا خدمت مي کرد که در اثر ارتباط با بعضي اساتيد معنويت و عرفان باستان، از انديشه هاي معنويت گرا متأثر شد. وي اين انديشه را متعلق به فرقه باستاني «اِک» مي داند که با اين دانش موفق به سفر روح از طريق خارج کردن روح از بدن مي شدند. لذا اسم اين مکتب نيز از همين دانش گرفته شده است. دانش وارد و خارج شدن روح از بدن «اِکِنکار» ناميده مي شود. پال توئيچل پس از رسيدن به اين دانش در سال 1965 کارگاه هاي آموزشي متعددي براي آموزش سفر روح در کاليفرنيا داير کرد.[4]
استفاده از روح به عنوان کالبد طبيعي انسان براي سفر به دنياي ماوراء و ترک کالبد فيزيکي براي رسيدن به هدف نهايي يعني رسيدن به بهشت حقيقي از مبنايي ترين عقايد اين فرقه است، لذا اکنکار را حکمت باستاني براي سفر روح در عصر حاضر معرفي کرده اند. اکنکار به خدا اعتقادي ندارد و فقط از بهشت سخناني مي گويد. قيامت نيز در اين تفکر جايي ندارد و آن را اختراع کليسا براي کنترل توده مردم مي داند. در اين عرفان نور و صوت نيز از محورهاي اساسي است که در ترک بدن توسط روح و بازگشت به آن نقش مؤثري دارد.
1- عدم اعتقاد به مبدأ و معاد؛ 2- از ايرادات مهم بر اين مکتب- که جوابي هم براي آن نداده اند- اين است که اين مکتب عرفاني که بر اساس سفر روح بنا نهاده شده ، از سفر روح هيچ هدفي ندارد و صرف سفر روح را هدف نهايي مي داند؛ در حالي که خروج روح از بدن نمي تواند هدف باشد بلکه يکي از مراحل و منازلي است که سالک در آغاز راه به آن دست مي يابد تا به غايت نهايي که وصول به خداست برسد و حال اين که اين هدف متعالي در عرفان اکنکار گمشده اي است که کسي هم به دنبال آن نيست.
ما به همين مقدار در مورد معرفي نحله هاي مدعي عرفان بسنده مي کنيم و تحقيق بيشتر را به خواننده مي سپاريم.

بخش دوم: شيطان پرستي
 

فصل اول- معرفي
 

شيطان پرستي يکي از اعتقاداتي است که به آن پيشينه هزاران ساله مي دهند و دليل آن را پرستش هر موجود داراي قدرت از سوي مردمان هزاران سال پيش و يا وجود دو خداي ضدّ هم يعني خداي خير و شر در انديشه هاي پيشينيان مي دانند، که نمونه آن را در آيين زرتشت و قبل از آن در دنياي مصر باستان و بين النهرين مي توان يافت. در دين زرتشت اهريمن (خداي شر) در کنار اهورامزدا (خداي خير) پرستيده مي شود.
گرچه انديشه هاي شيطان پرستانه همزاد بشر است، اما براي نخستين بار توماس هاردينگ در 1565 ميلادي در کتاب «تکذيب يک کتاب» واژه شيطان پرستي را عليه مارتين لوتر به کار برد و باعث ترويج و شيوع اين لفظ شد ، تا حدي که شيطان پرستي در قرون 17 و 18 ميلادي در برخي کشورهاي غربي به صورت يک رسم ظهور پيدا کرد که به مخالفت با اديان ابراهيمي مي پرداخت. ظهور اين پديده مديون حمايت هاي بي دريغ سرمايه داران يهودي و فراماسون ها بود. جادوگري و شيطان پرستي را در اوايل قرن 19 ميلادي بعضي از سرمايه داران و اشراف زادگان انگلستان که عضو گروه هاي فراماسونري (Ordo temple orientis) بودند، به رهبري «سر فرانسيس داشو» با نام باشگاه آتش جهنم در شهر لندن تأسيس نمودند و با تلاش آن ها اين گروه ها در امريکا نيز رواج يافتند. اغلب اين سرمايه داران- که حامي شيطان پرستان بودند- از قاچاقچيان و توليدکنندگان مشروبات الکلي و مروجين قمارخانه ها و مراکز فساد در اروپا و آمريکا به شمار مي رفتند. علت حمايت آن ها از اين گروه ها نيز جلب سود از فروش مشروبات و ترويج آن در جامعه توسط اين گروه ها بود. به گونه اي که اکنون «ساموئل برنفمن» رئيس غول صنايع شراب سازي در دنيا، و نيز «روچيلد» سلطان دنياي پنهان ، که بزرگ ترين امپراطوري قمار دنيا را در آمريکا ايجاد کرده است، هر دو از حاميان اين گروه ها هستند و جالب آن که هر دو نفر يهودي مي-باشند. اين جاست که انسان بيش از پيش به نقش دنياي استعمار در تخريب بنيان هاي اخلاقي جوامع، تخدير جوانان، ترويج و پيدايش نحله ها و گروه هاي منحرف پي مي برد. اولين بنيان گذار شيطان-پرستي نوين شخصي به نام «آنتوان شزاندر لاوي» مي باشد که مؤسس کليساي شيطان است. جالب تر آن که او نيز يک يهودي است.

فصل دوم- افكار و عقايد
 

عموم شيطان پرستان به جاي اطاعت از قوانين خدايي يا طبيعي و اخلاقي بر پيشرفت فيزيکي خود با راهنمايي هاي موجودي مافوق با قوانيني فرستاده شده، تمرکز دارند و از باورها و گرايش هاي اديان گذشته، مخصوصاً اديان ابراهيمي (مسيحيت، اسلام، يهوديت) اجتناب مي کنند و به جاي محور قرار دادن خدا در مرکز هستي بيشتر گرايش هاي خودپرستانه دارند و با الگوگيري از مکتب هاي ماترياليستي و اُمانيستي خودمحور و جادو محور هستند و خود را در مرکز هستي و قوانين طبيعي مي بينند و بعضي ديگر شيطان را خدا مي دانند و به پرستش آن روي مي آورند.

گروه ها و گرايش ها
 

شيطان پرستان را به دو گروه تقسيم کرده اند: دست راستي ها و دست چپي ها.
غني سازي روحي خود را از طريق وقف کردن و بندگي خود در مقابل قدرتي بزرگ تر به دست مي آورند. لاوييان ها (از فرقه هاي شيطان پرست) در واقع خدايي از جنس شيطان و يا خداي ديگري براي خود قايل نيستند و از قوانين شيطان نيز پيروي نمي-کنند.
معتقد به غني سازي روحي خود در جريان کارهاي شان هستند و معتقدند تنها بايد به خود جواب پس بدهند.
بر همين اساس شيطان پرستان را به دو گروه اصلي تقسيم کرده-اند: الف- شيطان پرستي فلسفي (معاصر)؛ ب- شيطان پرستي ديني (سنتي).
الف- شيطان پرستي فلسفي (معاصر) :
به طور غير رسمي و گسترده، اين شاخه از شيطان پرستي را منتسب به «آنتوان شزاندر لاوي» مؤسس و کاهن اعظم کليساي شيطان و نويسنده کتاب «انجيل شيطاني» و بنيان گذار «شيطان-پرستي لاويي» مي دانند. او در 1930 در شيکاگو به دنيا آمد و در سال 1950 در دايره جنايي پليس آمريکا مشغول به کار شد و از ازدواج اولش دختري به نام «کلارا لاوي» و از رابطه عاشقانه اش که هيچ وقت به ازدواج منجر نشد، دختر دوم او به نام «زنا لاوي Zeena Lavey» به دنيا آمد. او يک پيانيست مشهور بود که شب هاي جمعه به ارائه سخنراني هاي سرّي خود به نام «دايره اسرارآميز» پرداخت و در همين حلقه بود که يکي از اعضا پيشنهاد تأسيس آيين جديد را به او داد. او در 30 آوريل سال 1966 در حالي که سر خود را [به عنوان رسم آيين جديد] تراشيده بود، بنيان گذاري کليساي شيطان را اعلام کرد و همان سال را سال اول عهد شيطان اعلام کرد و خود را کاهن کليساي شيطان ناميد. او با انتشار کتاب انجيل شيطاني در 1969 تعاليم کليساي شيطان را پايه ريزي نمود و شيطان را فرمانرواي زمين اعلام کرد. او در 1997 بر اثر تورم ريه مرد و جسدش به رسوم شيطاني سوزانده شد و خاکسترش بين وراث تقسيم گشت تا از قدرت اسرارآميز آن در پرستش شيطان استفاده کنند و اکنون «پيتر گيلمورا» رهبر کليساي شيطان است. آنتوان لاوي تحت تأثير نوشته هاي فردريک نيچه، آليستر کرالي، مارک دسيد و چارلز داروين و بسياري ديگر قرار داشت. شيطان در نظر او موجودي مثبت بود، در حالي که تعاليم خداجويانه کليساها را مسخره مي کرد. يک شيطان پرست لاويي خود را خداي خود مي داند و اعتقادي به خدا ندارد.
ب- شيطان پرستي ديني (سنتي) :
گرايش هاي شيطان پرستان ديني شباهت هاي زيادي به شيطان-پرستان فلسفي دارد، با اين تفاوت که در اين مکتب شيطان پرست اول بايد يک قانون ماوراء طبيعي را که در آن يک يا چند خدا تعريف شده است و همه شيطاني اند يا به وسيله شيطان شناخته مي-شوند، بپذيرد. اين شياطين مي توانند ذهني باشند يا از بين الهه-هاي باستان بين النهرين يا مصر و ... برگزيده شوند. بقيه شيطان-پرستان ادعاي پرستش خداي اصلي را دارند و بعضي نيز شيطان سقوط کرده در انجيل را مي پرستند. کليه فرقه هاي شيطان پرستي يک اصل مشترک دارند و آن هم در اولويت قرار دادن خودِ مشخص است.
گروه ديگر شيطان پرستان «شرّ پرستان» هستند که در دوران تفتيش عقايد مذهبي از طرف کليسا، شکل گرفتند و متهم به اعمال کريهي مثل «خوردن نوزادان»، «کشتن گوسفندان»، «قرباني کردن دختران باکره پس از تجاوز به آن ها» و «نفرت از مسيحيت» هستند و رواج انواع فحشا و مسايل سکسي و جنسي در بين آن ها بيداد مي-کند. آن ها دنيايي را ترسيم مي کنند که هيچ روزنه اميدي براي آن متصور نيست لذا شيطان پرستي را دنياي تاريک نيز ناميده اند و خودکشي از موارد رايج اين آيين است و آن را بهترين راه رسيدن به حقيقت مي دانند.

فصل سوم- شيطان پرستي در ايران
 

در کشور ما شيطان پرستي تحرکات و فعاليت هايي را به صورت مخفي و زيرزميني آغاز کرده است. سبک تبليغ آنان کمتر عقيدتي مي باشد و بيشتر از راه جاذبه دعوت به پارتي ها و مهماني هاي شبانه که انواع مشروبات الکلي، آميختگي پسران و دختران تحت پوشش عناوين موجّه، موسيقي بي ريشه جاز که از موسيقي يهودي «Yidish» گرفته شده و قرص هاي روان گردان و مواد مخدر مانند شيشه و کوکائين و ... صورت مي گيرد. هر هفته شاهد اخباري از دستگيري گروه هايي از جوانان در اين نوع پارتي ها توسط مقامات انتظامي مي باشيم و بسياري از اين جوانان حتي از ماهيت اين مجالس بي اطلاعند و صرفاً با دعوت از طريق اينترنت و يا دوستان به اين مجالس راه مي يابند، بدون اين که از شيطان پرستي و عقايد آنان اطلاعي داشته باشند.

فصل چهارم- اشكالات و نقدها
 

اشکالات اين نحله منحرف واضح تر از آن است که نياز به بيان داشته باشد. با اين حال چند انحراف بزرگ بر سبيل اجمال و اختصار در اين رابطه ذکر مي گردد:
1- پرستش غير خدا (پرستش خود، شيطان و ...)؛ 2- ضديت و مبارزه با اديان ابراهيمي (اسلام، مسيحيت، يهوديت)؛ 3- ارتكاب و ترويج اعمال كريه و خلاف اخلاق و وجدان انساني هم چون: خوردن نوزادان، قرباني كردن دختران، اشاعه فساد و فحشا و...؛ 4- ترويج و تشويق به خودكشي.

فصل پنجم- علايم و سمبل ها
 

در پايان به ارائه بعضي از علايم و سمبل هاي شيطان پرستان مي-پردازيم که اين علايم اعتقادات و شعارهاي آنان را نيز هويدا مي کند. اين علايم نمادهاي معروف شيطان پرستي است که ممکن است [بدون اطلاع از فلسفه شان] روي لباس جوانان نقش بسته باشد.

Invert Pentagram (پنج ضلعي وارونه)
 

نشانه ستاره صبح، نامي که به شيطان تعلق دارد. اين علامت در مراسم مخفيانه (کابالا) و جادوگري براي احضار ارواح شيطاني استفاده مي شود. اين علامت را شيطان پرستان با دو رأس در بالا و ملحدان با يک رأس در بالا استفاده مي کنند. در هر حال اين علامت نشانه شيطان است و مهم نيست که يک نوک ضلع آن بالا باشد يا هر دوي آن ها، و يا دور آن دايره اي کشيده شده باشد يا خير. در هر حال اين علامت شيطان است.

Baphomet (ديو بافومت)
 

علامت شيطان پرستي، خداي شيطاني و سمبل شيطان. ممکن است اين علامت به شکل جواهرات ديده شود.

666 :
 

علامت انسان، نشانه جانور (هيولا). مکاشفات 13:18:«... پس هر کس حکمت دارد عدد وحش را بشمارد، زيرا که عدد انسان است و عددش 666 است.»

Ankh :
 

سمبل باروري و شهوات در انسان ها. روح شهوت قدرت اين جمع زنان/ مردان مي باشد.

Swastika or Sun Wheel (صليب شکسته يا چرخ خورشيد):
 

يک علامت مذهبي باستاني است که سال ها قبل از قدرت گرفتن هيتلر به کار مي رفت. اين علامت در کتيبه هاي بودايي و مقبره هاي سلتي و يوناني استفاده مي شده. در آيين پرستش خورشيد اين علامت به نظر مي رسد نشانه مسير حرکت خورشيد در آسمان باشد.

All Seeing Eye (چشمي که به همه جا مي نگرد):
 

آن ها معتقدند که اين چشم لوسيفر (شيطان) است و کسي که قدرت کنترل آن را دارد، بر تمام دارايي ها حکومت مي کند. اين علامت در پيشگويي ها به کار مي رود. جادوها، نفرين ها، کنترل هاي روحي و تمامي انحرافات تحت اين علامت کار مي کنند. اين علامت روشنفکران است به پول رايج ايالات متحده نگاهي بيندازيد. اين علامت اساس نظم نوين جهاني است.

Upside Down Cross (صليب وارونه):
 

نشانه استهزا و رد کردن مسيح مي باشد. گردنبندهاي آن توسط شيطان پرستان زيادي به کار مي رود. اين علامت را مي توان همراه خواننده هاي راک و روي آلبوم هاي آن ها ديد.

Goat Head (سر بز):
 

بز شاخدار، بز مندس Mendes (همان بعل (Ba`al) خداي باروري مصر باستان)، بافومت، خداي جادو، Scapegoat (بز طليعه يا قرباني). اين يکي از راه هاي شيطان پرستان براي مسخره کردن مسيح است، زيرا گفته مي شود که مسيح مانند بره اي براي گناهان بشر کشته شد.

Anarchy (هرج و مرج):
 

اين علامت به معناي از بين بردن تمام قوانين مي باشد. به عبارت ديگر «هر چه تخريب کننده است، تو انجام بده.» يعني همان قانون شيطان پرستي. اين علامت توسط پانک ها، هوي متال ها و راک ها به کار مي رود.

Anti Justice (ضد عدالت):
 

تبر رو به بالا علامت عدالت روم قديم بوده است که علامت واژگون شده آن نشانه ضد عدالت يا شورش و طغيان مي باشد. فمينيست-ها از دو تبر رو به بالا به معني مادرسالاري باستاني استفاده مي-کنند.

پي نوشت ها :
 

[1] - اشو، راز بزرگ، ترجمه: روان کهريز، ص 10.
[2] - اشو، الماس هاي اشو، ترجمه: مرجان فرجي، صص 240 و 316.
[3] - سانيا ساي بابا، تعليمات سانيا ساي بابا (تعليمات معنوي- 6)، ترجمه: رؤيا مصباحي مقدم، ص 17.
[4] - پال توئيچل، اکنکار، کليد جهان هاي اسرار، ترجمه: هوشنگ امرپور، ص 17.
 

ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : Sifalaw